ســـراب...

ســـراب

ســـراب...

ســـراب

ســـراب...

تــــورو از دور دلـــــم دیــــد امــــــــا...نـــمیـــدونســـت چــــه ســــرابــــی دیـــــــده...

Instagram: @ amlak_haghani
telegram.me/Amlak_Haghani

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «sarabb» ثبت شده است

شاید اگه به منم میگفت: قراره رو هزارتومنت ١٠٠ میلیون بذاری نه رو ١ میلیاردت...خب منم وسوسه میشدم.

۰ نظر ۲۵ دی ۹۴ ، ۱۸:۰۵
Mahsa H

داشتم نماز میخوندمو مکالمه مامانمو با خالم و رفع فتوا های غلط توسط داداشمو هم گوش میکردم که چقدر دلم میخواست یهو داد بزنمو صدامو بهشون برسونم که فلان چیز مکروه ولی به وفور ازش استفاده میشه...که شنیدم مامانم دقیقا همون جمله ای که تو ذهنمو رو زبونم بودو گفت و من یه نفس راحت کشیدم بابات حرفی که تو دل من بودو مامانم به زبون اورده بود...

٤ رکعت بعدیو شروع کردم که ایندفعه تلفن زنگ خوردو بازم با همه وجودم دوسداشتم نمازمو قطع کنمو بگم که بهش بگو بیاد اینجا هی زنگ نزنه که بازم دقیقا مامانم حرف منو زدو باعث شد با خیال راحت ٤ رکعتمو تموم کنم که هیچ ٢ رکعت غذای صبحمم بخونم...

۰ نظر ۲۵ دی ۹۴ ، ۱۶:۲۶
Mahsa H

سخته ادم برا مامانش که میدونی از خودتم بهتر میشناستت بگی خوبه حالت و التهاب چشات یا تخت نشینیت بخاطر سرما خوردگیه...


۰ نظر ۰۲ دی ۹۴ ، ۰۱:۲۲
Mahsa H