هجوم فکری
شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۴، ۰۲:۴۹ ب.ظ
مثلا بعد ناهار اومدم یکم چشامو ببندمو استراحت کنم
ولی چشامو که بستم همه کارا و حرفایی که هیچوقت نزدما قرار نیست بزنم اومد جلو چشمم بدتر خسته شدم...
مرسی مامان که صدام کردی پاشم حاضر شم❤️❤️❤️
وگرنه معلوم نبود بجز دستم کجارو دیگه با خاکستر سیگاری که براش روشن کرده بودم میخواستم بسوزونم...
۹۴/۱۰/۲۶